دستهایت تکیه گاهم بود و نیست عشق تو پشت و پناهم بود و نیست
حیف! آن وقتی که عاشق شد دلم چیز سبزی در نگاهم بود و نیست
عشق این سرمایه بازار دل آب این روی سیاهم بود و نیست
یاد آن ایام مشتاقی بخیر عاشقی تنها گناهم بود و نیست
اگر سهم من از این همه ستاره فقط سوسوی غریبی است، غمی نیست.
همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست.
اونیکه میگفت جونش به جونت بنده حالا داره به گریه هات میخنده .....
اونی که می گفت بدون تو میمیره دروغ میگه دلش جنس کویره.....
دروغ میگه تو گوش نده به حرفاش نگو هنوز میخوای بمونی باهاش
خیال نکن بدون اون میمیری بزار بره نباشه جون میگیری
آن کس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد،
رهگذری بود روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها
همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید: دوستت دارم
هرگاه دفتر محبت را ورق زدی و هرگاه زیر پایت خش خش برگها را احساس کردی
هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره ای خاموش دیدی
برای یکبار در گوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو:
یادت بخیر
میروی و من فقط نگاهت میکنم تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو،
یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو،
همین یک لحظه باقی است
و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم.............
پریا یه دریا ...
پریا:: 87/4/9:: 11:23 صبح | نظرات دیگران ()